الفبای آینده پژوهی
عنوان: الفباي آيندهپژوهي؛ آيندهپژوهي: علم و هنر کشف و اختراع آينده
نويسنده: عقيل ملکيفر و همکاران
تعداد صفحات :326
قیمت: 300000 ریال
کتاب حاضر، چاپ چهارم کتاب “الفباي آينده¬پژوهي : علم و هنر کشف آينده و شکل بخشيدن به دنياي مطلوب فردا” است که ضمن بازآفريني کلي، مباحث جديدي به آن افزوده شده است. بيان ساده ، در کنار پاورقي¬هايي که به تناسب و براي فهم بهتر به متن افزوده شده، کتاب را براي مخاطبان با سواد پايه کارشناسي خواندني و جذاب نموده است. با مطالعه اين کتاب خوانندگان علاوه بر پیشینه، اصول و روش¬هاي آينده¬پژوهي، با تصاوير متنوعي از آينده جهان نيز آشنا مي¬شوند.
آینده پژوهی پیشرفته
عنوان: آیندهپژوهی پیشرفته( چاپ دوم)
نویسنده: ادوارد کورنیش
مترجم: سیاوش ملکی فر
تعداد صفحات:
قیمت: 250000 ریال
اين کتاب ترجمه کتاب کشف آینده از ادوارد کورنیش است که آخرين دستاوردها را در زمينه اصول، مفاهيم و روش¬هاي آينده¬پژوهي به خوانندگان ارائه مي¬کند. بيان ساده و شيواي نويسنده، در کنار مثال¬هايي که در حد امکان بومي شده و نيز پاورقي-هايي که به تناسب و براي فهم بهتر به متن افزوده شده، کتاب را براي مخاطبان با سواد پايه کارشناسي خواندني و جذاب نموده است. با مطالعه اين کتاب خوانندگان علاوه بر تسلط بر اصول و روش¬هاي آينده¬پژوهي، با تصاوير متنوعي از آينده جهان نيز آشنا مي¬شوند.
از رویا تا چشم انداز
عنوان: از رويا تا چشمانداز: راهنماي گام به گام تدوين و اجراي چشمانداز فردي
نويسنده: مرضيه فخرايي
تعداد صفحات: 110
قیمت: 120000 ریال
اين کتاب نخستين کتابي است که به زبان فارسي درباره تدوين چشمانداز فردي نوشته شده است. کتاب با بياني ساده خوانندگان را با مفهوم چشمانداز فردي به عنوان يک تکنيک مهم در آيندهپژوهي هنجاري آشنا ميکند و سپس مراحل تدوين و اجراي چشمانداز را قدم به قدم به خوانندگان ميآموزد. مطالعه اين کتاب کاربردي را به همه کساني که ميخواهند تحولي اساسي و مثبت در زندگي خود پديدآورند، توصيه ميکنيم.
مراحل خرید
You need these services too
با تلفن انتشارات تماس بگیرید، تا کتاب برایتان با پست یا پیک ارسال شود.
مقالات
Our history and achievements
کوتاه و خواندنی
نیکی و بدی
نيکي و بدي يک چهره دارند؛ همه چيز به اين بسته است که هر کدام کِي سرِ راه انسان قرار بگيرند.
لئوناردو داوينچي موقع کشيدن تابلوي شام آخر، دچار مشکل بزرگي شد: ميبايست نيکي را شکل عيسی، و بدي را به شکل يهودا ـ يکي از ياران عيسی که هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت کند ـ تصوير ميکرد. کار را نيمهتمام را رها کرد تا مدلهاي آرمانياش را پيدا کند.
روزي، در يک مراسم همسرايي، تصوير کامل مسيح را در چهره يکي از آن جوانان همسرا يافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهرهاش اتودها و طرحهايي برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريباً تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودا مدل مناسبي پيدا نکرده بود. کاردينالِ مسؤول کليسا کمکم به او فشار ميآورد که نقاشي ديواري را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جستجو، جوانِ شکسته و ژندهپوش و مستي را در جوي آبي يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا کليسا بياورند، چون ديگر فرصتي براي طرحبرداشتن از او نداشت.
گدا را که درست نميفهميد چه خبر است، به کليسا آوردند: دستياران سر پا نگهش داشتند و در همان وضع، داوينچي از خطوط بيتقوايي، گناه و خودپرستي که بهخوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخهبرداري کرد.
وقتي کارش تمام شد، گدا ـ که ديگر مستي کمي از سرش پريده بود ـ چشمهايش را باز کرد و نقاشي پيش رويش را ديد، و با آميزهاي از شگفتي و اندوه گفت: “من اين تابلو را قبلاً ديدهام!”
داوينچي شگفتزده پرسيد: “کِي؟”
سه سال قبل، پيش از آنکه همه چيزم را از دست بدهم. موقعي که در يک گروه همسرايي آواز ميخواندم، زندگي پر از رويايي داشتم، و هنرمندي از من دعوت کرد تا مدل نقاشي چهره عيسی بشوم.”
برگرفته از کتاب “شيطان و دوشيزه پريم”،
نوشته پائولو کوئليو
راز خوشبختی
تاجري پسرش را براي آموختن “راز خوشبختي” نزد خردمندي فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي ميكرد.
به جاي اينكه با يك مرد مقدس روبرو شود وارد تالاري شد كه جنب و جوش بسياري در آن به چشم ميخورد، فروشندگان وارد و خارج ميشدند، مردم در گوشهاي گفتگو ميكردند، اركستر كوچكي موسيقي لطيفي مينواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكيها لذيذ چيده شده بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر كند تا نوبتش فرا برسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان كه دليل ملاقاتش را توضيح ميداد گوش كرد؛ اما به او گفت كه فعلأ وقت ندارد تا “راز خوشبختي” را برايش فاش كند. پس به او پيشنهاد كرد كه گردشي در قصر بكند و حدود دو ساعت ديگر به نزد او بازگردد. مرد خردمند اضافه كرد: “اما از شما خواهشي دارم”. آنگاه يك قاشق كوچك به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ريخت و گفت: ” در تمام مدت گردش، اين قاشق را در دست داشته باشيد و كاري كنيد كه روغن آن نريزد. ”
مرد جوان شروع كرد به بالا و پايين كردن پلهها، در حالي كه چشم از قاشق بر نميداشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسيد: ” آيا فرشهاي ايراني اتاق نهارخوري را ديديد؟ آيا باغي كه استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن كرده است ديديد؟ آيا اسناد و مدارك ارزشمند مرا كه روي پوست آهو نگاشته شده ديديد؟ ” جوان با شرمساري اعتراف كرد كه هيچ چيز نديده ؛ تنها فكر او اين بوده كه قطرات روغني را كه خردمند به او سپرده بود حفظ كند. خردمند گفت: ” خوب ، پس برگرد و شگفتيهاي دنياي مرا بشناس. من چطور ميتوانم به تو اعتماد كنم ، در حالي كه هنوز خانهاي را كه در آن قرار گرفتهاي، نميشناسي ؟! ”
مرد جوان اينبار به گردش در كاخ پرداخت، در حالي كه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه كامل آثار هنري را كه زينتبخش ديوارها و سقفها بود مينگريست. او باغها را ديد و كوهستانهاي اطراف را و ظرافت گلها را ؛ و دقتي را كه در نصب آثار هنري در جاي مطلوب به كار رفته بود، تحسين كرد. وقتي به نزد خردمند بازگشت همه چيز را با جزئيات براي او توصيف كرد.خردمند پرسيد: ” پس آن دو قطره روغني را كه به تو سپردم كجاست؟ “مرد جوان قاشق را نگاه كرد و متوجه شد كه آنها را ريخته است. مرد خردمند تبسمي كرد و گفت :”راز خوشبختي اين است كه همهشگفتيهاي جهان را بنگري، بدون اينكه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش كني . ”
منبع : ” كيمياگر” ، نوشته پائولو كوئيلو
تشخيص مشكل اصلي
نخستين گام براي اتخاذ تصميم، تشخيص مشكل اصلي است. در نگاه نخست شايد چنين به نظر آيد كه شناخت مشكل اصلي، كار سادهاي است. بهعنوان مثال “يك گروه مشاور توسط مالكان يك ساختمان اداري بزرگ دعوت شده بودند تا جهت رفع شكاياتي كه كارگران خدماتي و مستاجران آن ساختمان، از منتظر ماندن براي آسانسور داشتند تصميماتي اتخاذ كنند. اگر شما يكي از مشاوران بوديد چگونه به حل مشكل مبادرت ميكرديد؟ در وهله اول چنين به نظر ميآيد كه مشكل، كندي آسانسور و يا كمبودن تعداد آسانسور است لذا يك راه حل ميتواند اين باشد كه از مستاجران تقاضا شود زمان استفاده از آسانسور را تغيير دهند. اما اين پيشنهاد، ناراحتي به مراتب بيشتري از كندي آسانسورها را برميانگيزد. راه حل ديگر ممكن است اين باشد كه يك يا دو آسانسور اضافه كنيد ليكن هزينه بسياري در بر خواهد داشت. براي حل اين قضيه، مشاوران كندي آسانسور را مشكل اصلي تلقي نكردند بلكه آن را چنين تعريف كردند كه “مستاجران به علت اينكه مجبورند منتظر آسانسور باشند ناراحتند”. سپس راهحلي كه ارائه دادند اين بود كه آينههاي تمامقدي جلوي هر ورودي آسانسور نصب گردد و بدين ترتيب مستاجران ميتوانستند در طول مدت انتظار به تماشاي خود مشغول شوند. اين راهحل هم ارزان و رضايتبخش بود و هم موجب شد تمام شكايتها از بين برود.
2. يافتن راهحلهاي ممكن براي رفع مشكل
هميشه براي اتخاذ يك تصميم خوب بايد چند راه حل وجود داشته باشد كه يكي را به عنوان بهترين انتخاب كنيم. هر چه تعداد راه حلها بيشتر باشد، درجهخطا و لغزش كمتر خواهد بود. در همين زمينه، امير مومنان حضرت علي (ع) عبارتي دارند كه ميفرمايد:
“كسي كه از آراي گوناگون استقبال كند، لغزشگاهها راخواهد شناخت.”
3. تجزيه و تحليل و ارزيابي راهحلها
در اين مرحله بايد كليه راه حلها با يكديگر مقايسه و ارزيابي شوند و معلوم گردد كه هر كدام از اين راه حلها چه نتايجي خواهد داشت. در اين صورت مقايسه و برخورد افكار موجب ميشود صحيحترين تصميم اتخاذ شود.
در اين رابطه امير مومنان (ع) ميفرمايند:
“انديشه را رايزني كنيد، راه صحيح ازآن به دست خواهد آمد.”
4. انتخاب بهترين راه حل
آخرين گام در تصميمگيري در واقع اتخاذ تصميم است كه در حقيقت نتايج همه مراحل قبل در اين مرحله ديده ميشود
معجزه حيات را دريابيم
”
ما معجزه حيات را واقعاً در نمييابيم مگر آنکه در انتظار نامنتظر باشيم.”
هر روز خداوند همراه با خورشيد، لحظهاي به ما ارزاني ميدارد كه در آن امكان تغيير آنچه كه موجب بدبختي ماست، وجود دارد.
هر روز ما وانمود ميكنيم كه متوجه وجود اين لحظه نيستيم. وانمود ميكنيم كه امروز شبيه ديروز و شبيه فرداست. اما كسي كه متوجه روزي كه در آن زندگي ميكند هست، آن لحظه جادويي را كشف ميكند. اين لحظه شايد در چرخاندن كليد قفل در نهفته باشد به هنگام صبحدم يا شايد در هزار و يك چيزي كه همواره مشابه به نظر ميرسد.
اما اين لحظه جادويي وجود دارد، لحظهاي كه در آن همه اقتدار ستارگان در ما نفوذ ميكند و به ما اجازه ميدهد تا معجزه كنيم. خوشبختي گاه يك توفيق است ولي در بيشتر موارد يك پيروزي است. لحظه جادويي به ما كمك ميكند تا تغيير كنيم، ما را بر ميانگيزد تا به جستجوي روياهايمان برويم. بيشك رنج خواهيم كشيد و لحظات دشواري را خواهيم گذراند. اما اينها گذرا هستند و اثري به جا نخواهند گذاشت و بعدها ميتوانيم با غرور و ايمان به گذشتهها نگاه كنيم.
بيچاره كسي است كه از خطركردن ميترسد. او هرگز سرخورده نميشود. نااميد نميشود و مانند كسي كه در جستجوي تحقق روياهايش زندگي ميكند رنج نخواهد كشيد. اما هنگامي كه به گذشتهها نگاه ميكند قلبش به او خواهد گفت: “با معجزههايي كه خداوند در مسير تو قرار داده بود چه كردهاي؟ با استعدادهايي كه خدواند در درون تو به وديعه گذاشته بود چه كردي؟ آنها را در اعماق چالهاي به خاك سپردي چون ميترسيدي كه از دستشان بدهي و حالا آنچه برايت باقي مانده اين است: “اطمينان به اينكه زندگيات را از دست دادهاي.”
بيچاره كسي كه اين كلمات را بشنود. آنوقت است كه به معجزه ايمان ميآورد. اما لحظات جادويي زندگي او ديگر طي شده است.”
برگزيده از كتاب ساحل رودخانه پيدرا، اثر پائولوكوئيلو